آهنگری که زن نیازمندی از او پول خواست...
بسم الله الرحمن الرحیم
ابن
جوزى نقل کرده است و دیگران - و در کتاب فضائل السادات آنجا که نقل مىکند از کتابهاى
متعدده از یکى از اخیار که گفت: در بازار مصر رد مىشدم رسیدم به آهنگرى (البته
آهنگریهاى سابق که کوره داشتند) مىگوید دیدم این جناب آهنگر موقعى که مىخواهد
آهن تفتیده را از کوره در آورد دستش را مىکند در کوره و آهن را بیرون مىآورد
مىگذارد روى سندان آن وقت مىکوبدش. تا این منظره را دیدم حیران و متحیر همانجا
ایستادم تا استاد فارغ شد. از من سوال کرد چه مىخواهى که اینجا مدتى است ایستادهاى؟
گفتم معذرت مىخواهم چیز عجیبى از تو دیدهام. پس از اصرار زیاد گفت: حقیقتش
این است در جوانیم قحطى شده بود یک زن علویهاى همسایهام بود و آن زن عائله هم
داشت، در اثر قحطى و بیچارگى پیش من آمد و مطالبه طعام کرد دیدم خیلى زیباست مطالبه
عمل حرام را از آن زن بیچاره کردم آن زن نپذیرفت رفت، مرتبه دیگر گرسنگى طورى
بیچارهاش کرد که تسلیم شد و گفت حاضرم ولى به یک شرط گفتم چه؟ گفت: به شرط اینکه
چون من آبرو دارم، مرا جائى ببرى که هیچکس خبردار نگردد من هم قبول کردم گفتم برایت
جائى معین مىکنم که هیچکس نباشد، وقت را معین کردم همه را بیرون کردم خانه خلوت
شد هیچکس غیر از من وزن محترمه (علویه صالحه) نبود زن آمد: او را به اطاق بردم تا
دست به سویش دراز کردم دیدم لرزید، وحشت کرد گفتم چیست؟ گفت: مگر قول ندادى جائى مرا
ببرى که کسى نباشد؟ گفتم نگاه بکن هیچکس نیست. زن گریه کرد گفت خدا هم نیست؟ تا زن
گفت خدا هم نیست، من هم لرزیدم گفتم اى زن والله من باید بلرزم من باید بترسم من گنهکارم،
من مقصرم تو زن پاکدامن را خواستم آلوده سازم تو چرا بترسى؟ خیلى گذشته است
ملاحظه حضور رب العالمین را کردم او را با کمال احترام آوردم آنچه که رفع احتیاجش
مىشد مجانا به او دادم گفتم برو به امان خدا - این زن علویه صالحه دعا کرد گفت
الهى چنانى که مرا به آتش نسوزاندى خدا آتش دنیا و آخرت را بر تو حرام کند. از آن
روز تا به حال آتش دنیا مرا نمىسوزاند دیگر نمىدانم آتش جهنم و آخرتم چه مىشود؟
ولى امیدوارم به حق جدهاش که آتش آخرت هم مرا نسوزاند.
غرضم ملاحظه حضور
است تا گفت خدا حاضر است زود تسلیم شد و قبول کرد قسمت عمده عذابهاى جهنم مال قلدرها
است. لکن خدا خودش مىداند من و شما ملاحظهاى داریم و عذابهاى او را سبک نمىشماریم
لکن زورمان به نفسمان نمىرسد. غم دلت را باز کن و بگو.
به نقل از آیت الله دستغیب(ره)
کریم جان مدیر چی شدم که خودم بی خبرم؟!
من این روزا فقط یه سربازم/کلا ما یا سربازیم یا سربار!!!!
التماس دعا
التماس دعا
و برات آرزو می کنم هرچیو که دوست داری به دست بیاری/یا حق